۱۴۰۳ دی ۱۷, دوشنبه

هفده تیر است

 هفده تیر است و خواه ناخواه یاد هفده تیر 1314 افتادم که مرحوم رضا شاه پهلوی، کشف حجاب را تصویب کرد و سپس به اجرا گذاشت. طفلک مرحوم مادربزرگ و عمه بزرگ و همدوره هایشان خاطرۀ بسیار بدی از آن روز داشتند. آنگونه که بدون چادر و به همراه شوهرانشان در کوچه و پس کوچه های شهر کوچکشان که همه همدیگر را می شناختند، پیاده روی کردند.

تاریخ به ما نشان داد که هر که باشی و معتقد به هر کاری درست یا غلط، به زور نمی شود ترک یا ترغیب کرد.
زورنان گؤزللیک اولماز
*
زنجیر آچارام
خوی دان قاچارام
آچما باشیمی
اؤزوم آچارام
*
حکایت های شهربانو - زن متولد ماکو

سالی که گذشت

 سال 2024 میلادی رفت و سال نو آغاز شد. سال گذشته اخبار از جنگ و کشت و کشتار و خونریزی و شکنجه و آخرین خبر، پناه بردن جناب اسد به آغوش جناب ولادیمیر بود. غیرنظامیان کشته، کودکان یتیم، خانه ها ویران، چشمها گریان، مادران داغدار، پدران در جستجوی فرزندان ربوده و مفقود شده  بودند و همچنان هستند. علاوه بر قتل و غارت توسط بنی آدم ستمگر، بلاهای طبیعی همچون سیل و زلزله و رانش زمین و آتش سوزی های طبیعی نیز سنگ تمام گذاشته اند.

من بنی آدم نیز گوشه ای نشسته و به امید پایان این کشت و کشتار، دعا میخوانم. چرا که جز دعا کاری از دستم برنمی آید.
*

رغایب، من و مادرم

حکایت های شهربانو - زن متولد ماکو

دیشب اوّل رجب و شب آرزوها بود و غم مادر، خواب از چشمانم ربوده و در فراقش اشک از چشمانم سرازیر. خواستم سرم را گرم کنم. قرآن کریم را برداشته و  برای شادی روحش، شروع به خواندن وسوره« یس» کردم. ناگاه حس کردم که صدایش روح و روانم را می نوازد. گوئی با لحنی آرام و  نرم ، از من آیت الکرسی می خواهد. پس از اتمام « یس» آیت الکرسی خواندم. دلم ارام نگرفت واز جای بلند شده و برایشحلوائی پختم به شیرینی سخنان شیبرین اش، به گرمی آغوش مهربانش وبه خوش عطری گونه های نرم و لظیفش که با گلاب می شست و همیشه بوی گلاب می داد. به خود که آمدم شب از نیمه گذشته بود.
*
آراز آشاندا آغلار
کور قووشاندا آغلار
بالالار آناسیندان
آیری دوشنده آغلار
*